سفــير دانايی، دانايی را هديه می دهد

سال اول

شماره 1

آشنايی با اديان بزرگ جهان

 

 

سفيـر دانايی
نشــريه اينترنتی

مقـــــالات

صفات مشترک ادیان ابتدايی

هندوئیسم و هندوها

بوداشناسی و آيين بودايی

کيش زردشتی

آیین يهوديت

آيين مسيحيت

دين اســلام

بوداشناسی وآیین بودایی

بخش نخست: شناخت شخصیت بودا
شخصیت بودا را از جهات بسیاری می­توان مورد بررسی قرار داد که مهمترین آنها عبارتند از:
1- شناخت بودا به عنوانی یک موجود انسانی
2- شناخت بودا به عنوان واضعِ یک مبدأ معنوی
3- شناخت بودا به عنوان موجودی که هر دو ویژگی مزبور را در بر می­گیرد.
1- بنابر احتمال قریب به یقین، شخصیتی به نام بودا بین سالهای 560 و 480 پیش از میلاد در شمال شرقی هند می­زیسته است، ولی متأسفانه وضع به گونه­ای است که نمی­توان بودای تاریخی را از بودای افسانه­ای تمیز داد. و در هر حال شخص بوداگوتاما، یا همان شاکیامونی1 (حکیمی از قبیله شاکیا2) و وجود واقعی وتاریخی او به عنوان یک فرد انسانی که زمانی در جهان زندگی می­کرده، از نظر یک بودایی یا حتی فراتر از آن در دین و ایمان بودایی اهمیت چندانی ندارد.
براساس اعتقادات بودایی، می­توان گفت بودا نمونه یا الگویی است معنوی3 که روزگاری در قالبی انسانی تجسم پیدا کرده بود، و وقتی از نمونه یا الگوی معنوی سخن می­گویند، مرادشان الگویی است که علایق و تمایلاتش متوجه نوعی حیات دینی است. البته بعید نیست که بوداییان معمولی، تصوری انسانی از بودا داشته باشند، و او را به شکل یک شخصیت انسانی در نظر آورند؛ ولی باید دانست که الاهیات بودایی - اگر بتوان در مورد آیین بودا از اصطلاحی مانند الهایت استفاده کرد- به هیچ وجه چنین نظریرا درست نمی داند ؛ بکله بودا، یعنی به روشنایی رسیده را نوعی الگوی ازلی4 می­داندکه خودش را به شکل ادواری و در قالب شخصیت­های مختلف در جهان آشکار کرده است.
برای بوداییانی که به تناسخ اعتقاد دارند شخص "بواگوتاما" فقط یک بار آن هم مثلاً در سال 560 پیش از میلاد پا به عرصه جهان نگذاشته است؛ بلکه او نیز مانند بسیاری موجودات دیگر اسیر چرخه تولدها و مرگ­های بسیار بوده است (مراد همان اصطلاح چرخه زایش دوباره است)؛ به نظر آنان بودا جهان را در قالب­های مختلف تجربه کرده: در قالب حیوان، در قالب انسان، در قالب خدا و  ... بودا طی تولدهای مکرری که داشته موفق شده به سرنوشت مشترک همه  موجودات زنده پی ببرد، و کمال معنوی نظیر آنچه بودا از آن بهره­مند بود، چیزی نیست که بتوان در یک  دوره حیات انسانی بدان دست یافت؛ بلکه حصول چنین کمالی، آرام آرام و طی قرون و اعصار متوالی میسر می­شود. درباره چگونگی به کمال رسیدن بودا به لحاظ تاریخی و به شکل مستند ما هیچ نمی­دانیم، چرا که این بخش از حیات او پُر است از داستان و افسانه که هر یک به شیوه خاص خود طی طریق کمال بودایی را توجیه می­کند.
2- اگر بپذیریم که تعالیم بودا تنها عبارت است از سخنانی که روزگاری یک نفر بر زبان رانده، ناگهان دچار نوعی حالت بی­اعتمادی می­شویم و به آنجا می­رسیم که این تعالیم اساساً فاقد هر گونه اعتبار و مرجعیت5 هستند. اما بوداییان نظر دیگر دارند؛ یعنی معتقدند که مرجعیت و اعتبار تعالیم بودا ازیک مبدأ معنوی سرچشمه می­گیرد و این مبدأ معنوی نیز خود، نشأت گرفته از ماهیت بودا است که در قالب فردی به نام شاکیامونی پنها شده است؛ از این منظر بودا رسالتی بر عهده داشت که عبارت بود از فهم و درک حقیقت در درجه اول و بعد آشنا کردن مردم با آن حقیقت.
وقتی بوداییان بودا را به منزله مبدائی معنوی مورد ملاحظه قرار می­دهند، برای اشاره به او از اصطلاح" تاتاگاتا"6 استفاده می­کنند و یا با اصطلاح چشم حقیقی7 از او یاد می­کنند. معنی یا به عبارت درست­تر، مراد از اصطلاح تاتاگاتا هنوز برای ما روشن نشده است. بنابر نظر بعضی بوداشناسان متأخر تاتاگاتا اصطلاحی است مرکب از دو واژه یعنی تاتا8 به معنی این چنین، به این صورت، بدینسان و ...، و صیغه ماضی فعل آگاتا9 به معنی آمدن که ماضی آن را می­توان به صورت رفته یا آمده ترجمه کرد. پس شاید بتوان گفت تاتاگاتا دیگر یک اسم خاص نمی­تواند باشد، و به جرأت می­توان به تاتاگاتاهای دیگری اشاره کرد که ا ین چنین آمده و یا رفته اند. بررسی و تحقیق هر چند مختصری که درباره اصطلاح تاتاگاتا انجام دادیم، تلویحاً به نکته ظریفی اشاره می­کند مبنی بر اینکه بودای تاریخی به هیچ وجه یک شخصیت انسانی منزوی و منحصر به فرد نبوده است، بلکه او تنها یکی از بی شمار تاتاگاتا­هایی بوده که طی قرون و اعصار در جهان ظهور کرده­اند و تعالیم تقریباً یکسانی را برای نوع بشر به ارمغان آورده­اند. بنابراین به جرأت و صراحت تمام می­توانیم بگوییم بودای به روشنایی رسیده که سزاوار لقب تاتاگاتا شناخته شده، ضرورتاً و ذاتا ًنمونه­ای است نوعی، از تاتاگاتاهای بی­شمار.
باورهای مربوط به تاتاگاتا براین اساس استوارند که مجموعه­ای از هفت یا بیست و چهار و یا هزار تاتاگاتا وجود داشته که بخصوص در قالب انسانی ظاهر شده­اند. به عنوان مثال در بهارهوت10 و سانچی11 از هفت تاتاگاتا یاد شده است که این هفت تاتاگاتا عبارتند از خود شخص شاکیامونی و شش نفر از اسلاف او؛ براساس این منابع این هفت تاتاگاتا در هیأت هفت شخصیت تاریخی که هر کدام تعالیم خاص خود را داشته اند، ظاهر شد­ه­اند که در روایتهای داستانی، آنان را به هفت درخت تناور نیز تشبیه کرده­اند. در روایت­های دیگر نظیر گاندارا، و ... هفت بودا پیش از بودا گوتاما وجود داشته­اند که در هیأتی انسانی ظهور کرد­ه­اند که عملاً از یکدیگر غیرقابل تشخیص و تمیزاند.
3- اینک وقت آن فرار سیده است که بودا را در هیأت یا قالب باشکوه و جلال12 او مورد بررسی و ملاحظه قرار دهیم. واقعیت آن است که شاکیامونی نیز به لحاظ خوردن و آشامیدن و خفتن و را ه رفتن و .. با دیگر موجودات انسانی تفاوتی نداشته است و اساسا ً در وجود او به عنوان یک شخصیت تاریخی که روزگاری در مکانی زندگی می­کرده ، جای هیچ تردید نیست، اما تجلی بودا به عنوان یک انسان معمولی از نظر بوداییان، نوعی حفظ ظاهر محسوب می­شود که به مدد آن می­توانسته شخصیت راستین خود را به نوعی پوشیده و پنهان نگاه دارد. بدینسان موجودیت تاریخی بودا با توجه به این اعتقاد بودایی تبدیل می شود به نوعی وجود وحضور تصادفی وتقریباً معمولی و غیرقابل اعتنا؛ درست مانند دیگر ابناء بشر که در جهان زاده می­شوند، رشد می­کنند، به پیری می­رسند و سرانجام هم از دنیا می­روند. البته باید در نظر داشت که هیچ یک از توضیحات مذکور برای روشن کردن  و وضوح بخشیدن به موجودیت بودا به عنوان یک شخصیت تاریخی کفایت نمی­کنند. این باور بودایی مبنی بر پنهان شدن بودا در پس لفافی ظاهری [یعنی شمایلی انسانی] تلویحاً گواه و گویای آن است که بودا از نوعی جسم متفاوت برخوردار بوده است، جسمی که به دلایل بسیار با جسم فناپذیران معمولی فرق داشته است؛ ولی پذیرفتن این باور نیز مستلزم آن است که به ماجرا از زاویه ایمانی نگاه کنیم.
بوداییان از این جسم خاص و منحصر به فردی که به بودا تعلق داشته با اصطلاحات و تعابیر مختلفی یاد می­کنند مانند جسم شاد و روشن شده یا جسم لطیف و اثیری و یا جسمی که گویای جوهر و سرشت راستین خود بودا است. بعضی برای توصیف ویژگی­های خاص و برجسته بودا یا  به عبارت دقیق تر جسم شکوهمند بودا از میان 80 نشانه فرعی، به 32 نشانه اصلی اشاره می­کنند که به نظر آنان نشان­های بارز مردان بزرگ است.
تمامی مکاتب بودایی در مورد آن 32 نشان اصلی اتفاق نظر دارند [که هم خاص مردان بزرگ است و هم درباره بودا صدق می­کند] ؛ این اتفاق نظر به نوعی گواه بر قدمت نسبتاً زیاد این نشان­ها است که تنها خاص بوداییان نبوده و ریشه­های عمیقی در آیین­های ماقبل بودایی، بخصوص آیین هندو دارد. در هنر بودایی به تصاویر و نقاشی­هایی برخورد می­کنیم که بودا را در حالت­های مختلف به نمایش می­گذارند، ولی نکته جالب و قابل توجه این است که در هیچ یک از این تصاویر با جسم یا هیأت انسانی بودا برخورد نمی­کنیم، در عوض آنچه در هنر بودایی توجه بیننده را به خود جلب می­کند به نوعی بازنمایی جسم شکوهمند بودا است.
ماجرای نشانه­های مختلف جسمانی که تنها دانایان و خردمندان، توان و صلاحیت تشخیص آنها را دارند. و نیز پیش­بینی سرنوشت فرد صاحب این قبیل نشانه­ها، با آیین بودا آغاز نشده و اصولاً خیلی پیشتر از آیین بودا وجود داشته و از جمله معتقدات فرهنگی و دینی رایج در سرزمین هندوستان بوده است. بعضی از محققان می­گویند این 32 نشانۀ مردان بزرگ حاصل استفاده از ابزار و ادواتی مانند رمل و اسطرلاب و نیز کتب طالع بینی ماقبل بودایی است. بنابر باورهای بوداییان، جسم شکوهمند بودا فارغ از محدودیتهای فیزیکی یک جسم معمولی است. جسم شکوهمند بودا چنان است که می­تواند در محدوده­ای به اندازه یک دانه خردل عمل کند و به حرکت در آید، ولی در فرصتی که به او داده شده توانست عرش ایندرا13 را درنوردد  و به راستی که چنین سیری بیش از حدّ تصوّر، وسیع و پهناور است.
بحث بر سر علایم و نشانه­های یک مرد بزرگ که از سنت­های فرهنگی- دینی آیین­های هندو و بودا به شمار می­رود، ما را از طریقی که در پیش گرفته­ایم دور می کند؛ گو اینکه فهم و درک هنر بودایی اساساً در گرو آشنایی و شناخت همین علایم و نشانه­ها است. جسم شکوهمند بودا 18 پا (چیزی درحدود 5 یا 6 متر) قامت داشته، و بسیاری از حرکات، اطوار و سکنات او حاصل همین قد و قواره بوده است. رنگ این جسم شکوهمند، طلایی بوده است و «میان ابروهایش، حلقه­ای مو، به چشم می­خورد (اورنا14): لطیف مانند کتان و شبیه به گل یاسمن، شبیه به ماه، شبیه به لایه شفاف و صیقل خورده صدف، شبیه به ساقه یک نیلوفر، به سپیدی شیر تازه گاو، و مانند شبنمی با طراوت که بر گلبرگ­های شکوفه­ای بنشیند. «از طره مو به سپیدی برف یا نقره بود». مجسمه­های بودا معمولاً این طره مو را به شکل یک خال یا قطعه­ای جواهر به نمایش می­گذارند.
در تعالیم تانترا15 که به مراحل متأخر آیین بودا تعلق دارد و تحت تأثیر و نفوذ مستقیم و بلاتردید آیین پرستش شیوا16 شکل گرفت و به وجود آمد، به این طره مو از زاویه دیگری نگریسته شد؛ چنان که آن را به منزله یک چشم سوم یا به تعبیری عمیق تر چشم حکمت، خرد یا معرفت مورد ملاحظه و بررسی قرار دادند. ما در اینجا با سنتی سرو کار داریم که به میزان بسیار زیادی مدیون و مرهون اعمال و آموزه­های یوگا17 است. تمرکز بر روی مرکزی نامرئی که در بالا و یا درمیان ابروها قرار داشته باشد، برای یک یوگی (کسی که به تعالیم و آموزه­های یوگا اعتقاد دارد و به آنها عمل می­کند)، کاری بسیار ساده و معمولی است؛ در تعالیم یوگا نیز همیشه به این نکته برخورد می­کنیم که مرکز نیروهای روحی و روانی، بر روی پیشانی افراد جای دارد.
دو ویژگی دیگر جسم شکوهمند بودا یکی مطلق بودن آن است و دیگر بخصوص هویدا و آشکار بودن آن. رهروان بودایی دستاری بر سر می­بندندکه اصطلاحاً آن را" اوشنیشا"18 می­نامند؛ جنس، رنگ و شیوه بسته شدن این دستار گواه بر مقام و منزلت رهرو بودایی است؛ البته درباره شیوۀ بستن این دستار باید بگوییم که در سرزمین­های مختلف، رهروان بودایی شیوه خاص خود را به کار می بندند، چنانکه در گاندارا19 دستار رهروان گرد است، در کامبوج20 مخروطی شکل، و در لائوس21 سعی می­کنند آن را به شکل مشعل یا یک شعله آتشین درآورند. همه این ظواهر و سعی در حفظ آنها اولاً ریشه در اعتقادات مختلف بودایی دارند و بخصوص آمیختگی تعالیم بودا یا فرهنگ­های سرزمین­های خاور دور، و ثانیاً از نوعی اعتقاد مشترک سرچشمه می­گیرند مبنی بر اینکه خود شخص بودا و جسم او، منبع نوری لایزال و تابناک بوده است.
براساس یک باور قدیمی که از جمله سنن مشترک ادیان و فِرَق مختلفِ سرزمین هندوستان است، بدن و جسم مردان بزرگ سرشار از انرژی آتشینی است که به اطراف و اکناف متصاعد می­شود، و عادت به تأمل و مراقبه خاص این قبیل مردان است موجب افزایش روزافزون این انرژی مرموز و شگفت انگیز می­گردد. اغلب اوقات برای نشان دادن این قدرت سحرانگیز از نمادهای متفاوتی استفاده می­کنند؛ مانند هاله نوری که گرداگرد سر بودا می­درخشد و یا از فراز شانه­های او متصاعد می­شود.
در سرزمین جاوه از شعلۀ نورانی و هاله مقدسی که گرد سر بودا وجود دارد [البته به صورت کاملاً مجازی و ذهنی که احتمالاً زاییده اعتقاد و تصورات مربوط به آن است] با نام مقدس اُم22 یاد می­کنند و حتی شکلی نیزاز این کلمه مقدس در سر دارند که عبارت  است از چیزی شبیه یک علامت سوال وارونه با دمی مارپیچ مانند. آنان بر این باورند که هاله نورانی گرد سر بودا گویای الوهیت و تقدس و پرهیزگاری او است. هنرمندان گاندرا این هاله نورانی را به خدایان و پادشاهان نیز نسبت داده­اند، و بر محققان پوشیده نیست که در عالم مسیحیت نیز این نماد از قرن چهارم میلادی رواج پیدا کرد.
در سنت بودایی هر جا سخن از بودا به میان می­آید، مجموعه این جوانب و سیماهای سه گانه در ذهن شنونده تداعی می­شود. از نظر مورخان میسحی، بودا تنها به عنوان یک موجود بشری واقعیت دارد و قدرت­های معنوی و سحرآمیزی که به او نسبت می­دهند، چیزی جز داستان و افسانه نیست؛ اما اگر از منظر یک فرد بودایی به ماجرا نگاه کنیم، وضع به کلی فرق می­کند؛ یعنی سرشت بودا و جسم شکوهمند بودا و  وجود فضائل و کراماتی که به او نسبت می­دهند از جمله مفروضات مسلم و بدیهیات تردید ناپذیر محسوب می­شود. جسم انسانی بودا و وجود تاریخی او نیز از نظر یک بودایی معتقد، جامه مندرسی است که بر شکوهی معنوی پوشانده شده است.

یادداشتها و مآخذبخش نخست:
1- هندوهای عهد باستان اعتقاد داشتند که مردان بزرگ، از همان آغاز تولد 100 تا 112 نشانه ملموس و قابل تشخیص دارند که خواه ناخواه آنان را از دیگر آدمیان جدا می­کند. هندوها این نشانه­ها را به دو دسته اصلی تقسیم کرده بودند که عبارت بود از 80 نشانه  فرعی و 32 نشانه اصلی. نشانه­های مورد نظر اعم از فرعی و اصلی باز به دو دسته روحانی و جسمانی تقسیم می­شد، و اصولاً تشخیص و صلاحیت تشخیص این نشانه­ها بر عهده کاهنان اعظم و برهمن­های هندو بود؛ لیکن به خاطر پراکندگی و قدمت آثار هندو و ماقبل هندو، موفق به کشف این نشانه­ها نشدیم، بخصوص که آثار باقی مانده در این زمینه به اندازه­ای منتوع، گوناگون و از همه مهمتر ناواضح و غیر شفافند که از اهل تحقیق جسارت و جرأت هر گونه اظهار نظری را در این خصوص می­گیرند. و محقق را با انبوهی از اطلاعات مختلف و حتی متناقض مواجه می­گرداند. مع­الوصف خوانندگان علاقه­مند می­توانند با مطالعه کتابی که مشخصاتش در پی می­آید، با نشانه شناسی مردان بزرگ و افسانه­ها و اسطوره­های دخیل در آن آشنایی بیشتری پیدا کنند:
D .T .suzukiU Outlines of Mahayana Buddhism NewYors 1963, ch, x
2. indira ، از جمله خدایان بسیار محبوب هندو است که در مجموعه نوشته­های مقدس ریگ ودا نقش بسیار مهمی ایفا می­کند. نام او در بیشتر سرودهای مقدس ودا ذکر نشده، ایندرا، خدایی است که در فاصله میان زمین و آسمان زندگی می­کند. این خدای هندو، صاحب نزدیکترین چهره­ها به چهر ه انسان است و به قول اسطوره شناسان به شکلی کاملاً انسان مدارانه (anthropomorphique ) در ذهن هندوها، تجسم یافته است. ایندرا، خدای طوفان و رعد و برق است، و اصولاً سلاح اصلی او در مقابله با بدی­ها، رعد یا به اصطلاح هندوها vajra است. نام دیگر ایندرا، واجراباهو (vajara bahu ) است، یعنی دست­ها و بازوانی که رعد در کف دارد.
ایندرا، خدایی است بلند قامت، ستبر و بسیار نیرومند که در بزرگی و تنومند بودن، با زمین برابری می­کند و هیچ انسان و خدایی تاب همآوردی با او را ندارد.
اینکه بودا به سپهر او راجع می­یابد و در آنجا گشت وگذار می­کند، هم دلالت بر محبوب بودن بودا دارد، هم حاکی از بزرگی بودا است و هم گواه آن است که بودا از محدودۀ یک دانه خردل تا محدوده­ای نامحدود، توان فعالیت و اثر بخشی دارد.

بخش دوم : اصول عقاید بودایی
(چهار حقیقت مقدس در آیین بودا)

نخستین سخنان و مواعظ بودا، پس از روشن­شدگی، درباره چهار حقیقت مقدس بوده است که در بنارس بر زبان آورد. چهار حقیقت مقدس به عنوان یکی از برجسته­ترین اصول اعتقادی آیین بودا، از چنان اهمیتی برخوردار است که نمی­توان به سادگی از آن عبور کرد. در واقع سادگی، وضوح و شفافیت این آموزه، نباید موجبات گمراهی ما را فراهم کند. پس اجازه بدهید بنا را بر نقل قسمت­هایی از گفتار بنارس23 بگذاریم. مراد ما نقل قسمت­هایی است که بودا درباره این آموزه بنیادین سخن می­گوید:
1- حقیقت مقدس نهفته در بیماری24 چیست؟ تولد، خود نوعی بیماری است ،انحطاط و زوال، بیمار است، ضعف و فتور و فرسودگی، بیماری است، مرگ، بیماری است. اتصال به هر آنچه باب طبع آدمی نیست، حاصلی جز رنج25 در پی نخواهد داشت؛ انفصال از هر آنچه خوشایند آدمی  است، حاصلی جز رنج در پی نخواهد داشت. دست نیافتن به هر آنچه آدمی می­خواهد و در پی آن است، حاصلی جز رنج در پی نخواهد داشت. سخن کوتاه، هر چیزی که آدمی را به پنج بخش هستی ساز پیوند دهد و موجبات پایبندی او را در این دام گرفتاری­ها فراهم کند، حاصلی جز رنج در پی نخواهد داشت.
2- بیماری را منشأئی است، [حال می­پرسم] حقیقت مقدس این منشأ چیست؟ آروز و اشتیاق26 به تولد دوباره می­انجامد؛ تولد دوباره­ای همراه با خرسندی27 و آز28؛ اکنون بیائید در پی یافتن خرسندی اینجا و آنجا بگردیم، ما در پی یافتن اشتیاق هستیم، اشتیاق به لمس کردن و دست یافتن به تجربه حسی، اشتیاق به جاودانگی، اشتیاق به انهدام.
3- [حال می پرسم] حقیقت مقدس پایان یا توقف بیماری چیست؟ این است توقف کامل همان اشتیاقی که از آن سخن گفتیم؛ یعنی نوعی انقطاع و جدا شدن از آن، چشم پوشی از آن؛ دورانداختن آن، رهایی از قید آن، و اصولاً انکار تعلق و وابستگی به آن.
4- [حال می پرسم] حقیقت مقدس مراحلی که به توقف بیماری می­انجامد. چیست؟ [پا نهادن] در طریق هشتگانه و مقدسی29 است که آنها را بر می­شمرم: دید درست، نیت درست، سخن درست، سلوک درست، طراوت و نشاط درست، تلاش درست، هوشیاری و توجه درست، تمرکز درست.
براساس تعالیم بودا، چهار حقیقت مقدس از جمله عناصر بنیادین زندگی محسوب می­شوند، بدینسان تأمل جدی و دقیق بر روی این حقایق، وظیفه هر بودایی و لازمه زندگی او است. چهار حقیقت مقدس، درعین سادگی از امهات آموزه­ها یا اصول اعتقادی آیین بودا است، و بحث و بررسی در باب این حقایق به ما کمک می­کند آنها را بیشتر بشناسیم و با توجه به لزوم و تبعات معنایی هر یک از آنها ،از منظری مناسب و صحیح به این آموزه یا اصل اعتقادی نگاه کنیم.
چهار حقیقت مقدسی که بودا به آنها پی برد و معتقد بود که این حقایق در ماورای ظاهر فریبنده جهان قرار دارند، عبارتند از: 1- حقیقت رنج، 2- حقیقت خاستگاه رنج که در درون ما است و از تشنه بودن یا تشنه نبودن ما سرچشمه می­گیرد، 3- حقیقت رهایی از رنج، 4- حقیقت راه رهایی از رنج.

1- [ در جهان] بعضی امور، هر اندازه هم که خوشایند و مطبوع باشند، یا موجبات رنج دیگران را فراهم می کنند، و یا خود، تبعات رنج آور به دنبال دارند.
معمولاً آدمی نسبت به عواقب و تبعات رنج آور شادی­هایش، بی­توجه و به تعبیری صحیح­تر، کور است. غفلت و بی­توجهی نسبت به این وجه از شادی­ها- یعنی همان عواقب و تبعات رنج آور آنها- موجب می­شود آدمی بیشتر در شادیهایش غرق شود، غافل که عواقب رنج­آور بیشتری در کمین او هستند. و از سوی دیگر، به همان میزان که توانایی ما برای همدلی30 و همدردی با دیگرآدمیان رشد می­کند، به همان اندازه، حیطه و قلمرو رنج گسترش می­یابد؛ رنج پدیده­ای شگفت انگیز است و در عین سادگی، پیچیده و تو در تو؛ رنج، با همه وسعت و عمومیتش، گاهی چنان بر سر آدمی سایه می­اندازد که هر کس فکر می کند تنها خودش گرفتار آن است و ناگزیر است به تنهایی آن را تحمل کند و تاب آورد؛ اما نباید فراموش کرد که ذهن ما، نسبت به دیگر آدمیان حساس است، چنان که گویی حسی غریب و در عین حال بسیار عمیق، ما را به سوی همبستگی، پیوستگی و همدردی31 با دیگران، سوق می­دهند.
بدینسان وقتی کسب لذت32 به قیمت محروم کردن دیگری از شادی33 تمام شود، طبیعی است که احساس می کنیم این لذت به نحوی مرموز با نوعی احساس گناه آمیخته شده است. التبه باید به این نکته توجه کنیم که در اینجا گناه34 به معنای دینی کلمه، نه مهم است و نه تعیین­کننده، بلکه مراد و منظور بودا، احساس گناه است و هر نوع احساس ناخوشایند و آزار دهنده­ای که موجب مخدوش شدن لذت شود. این وضعیت تا حدود زیادی در مورد افراد ثروتمند مصداق دارد؛ چرا که اکثر آنان دچار نگرانی و ترس از فقیر شدن هستند. در واقع همه لذایذ و شادی­هایش که در عرصه زندگی به چشم می­خورد، با ترس، احساس گناه و اضطراب35، آمیخته شده که در نهایت گواه بر حقیقت ناخوشایندی است که آن را حقیقت رنج می­نامیم.

2- [در جهان] بعضی امور، هر اندازه هم که لذت بخش و خوشایند باشند، باز هم با احساس اضطراب پیوند خورده اند، و احساس اضطراب، خود ریشه در از دست دادن ، و وحشت از روی دادن چنین حادثه­ای دارد.
بوداییان این نوع وحشت و اضطراب را رنج حاصل از واژگونی36 می­نامند، و معتقدند اکثر قریب به اتفاق امور، در معرض تهدید آن قرار دارند. به نظر آنان اضطراب و ترس، دو حقیقت انفکاک ناپذیرند که هر گونه احساس تعلق و وابستگی37 می­تواند منشأ بروز آنها واقع شود. وقتی کسی جرأت کند که خود را از قید هر گونه تعلق و وابستگی آزاد کند و از این طریق به آسایش خاطر و بی ترسی38  برسد، می­تواند به عمق معنای اضطراب پی ببرد.

3- [درجهان] بعضی امور، هر اندازه هم لذت بخش و خوشایند باشند، باز هم آدمی را درگیر در موقعیتها و شرایطی می کنند که خود آن موقعیت­ها و شرایط به طرز گریز ناپذیری رنج آورند.
تصور کنید که همین جسم مادی تا چه اندازه آسیب­پذیر است و در معرض خطرهایی قرار دارد که معمولاً از دید خود ما پنهانند. در واقع ما نسبت به خیلی چیزها بی­توجهیم، و همین بی­توجهی باعث می­شود بیشتر در حلقه­های تودرتوی این جهان گرفتار شویم: در پی لذت می­رویم، بی­آنکه به عواقب آن بیندیشیم، و آرزو در سر می پرورانیم بی­آنکه بدانیم آرزو، خود زنجیر پولادینی است که ما را به این جهان پیوند می­دهد. وجود ما درجهان وجودی است مشروط و مقید39؛ اما باید بپذیریم که ما حتی نسبت به این واقعیت آشکار بی­توجهیم. رنج، ذات و سرشت هرنوع قید و شرط است و رهایی از آن مقدور نیست مگر از طریق تأمل و مراقبه که ما را به سوی وجوی نامشروط40 رهنمون می­شود.

4 - لذایذ این جهان هرگز نمی­توانند تمنیّات قلبی ما را برآورده سازند. بخصوص لذایذی که ریشه در پنج بخش هستی ساز دارند.
اگر لذایذ، خوشی­ها و شادمانی­های این جهان را با محک زندگی به طور کلی، بسنجیم، آنگاه متوجه می­شویم
که اولاً همه آنها موقتی هستند و به هیچ وجه پایدار و مانا ننیستند، ثانیاً همه آنها با اضطراب عجین شده­اند، ثالثاً همه آنها فاقد ظرافت، سطحی و نابخردانه­اند.
در اینجا با یکی از نکات ظریف تعالیم بودا برخورد می­کنیم، یعنی خرد و رفتار خردمندانه؛ بودا معتقد بود که در مواجهه با لذایذ این جهان، باید خردمندانه رفتارکرد و رفتارخردمندانه در چنین مواجهه­ای یعنی جدی نگرفتن لذت به عامترین معنای ممکن.
از نظر بودا، آرزو، سبب اصلی رنج است، و فقدان آروز، مساوی است با فقدان رنج. چهار حقیقت نیز حاصل و در عین حال حاوی همین نظرند؛ نظری که بودا، طی مکاشفات شخصی خود به آن دست یافت.

کیهان شناسی41 (آفرینش و جهان هستی)
چهار حقیقت مقدس، به عنوان یک آموزه و اصل اعتقادی، ماهیت دینی42 آیین بودا را آشکار می­کند. در اینجا لازم است به این نکته اشاره کنیم که دیدگاه­ها و آراء اندیشمندان بودایی درباره ساختار و تکامل عالم هستی43، چندان اصیل و بکر نبود، چرا که در این خصوص آنان به وام گرفتن از منابع هندو بسنده کردند. بدین سان برای آشنایی با کیهان شناسی بودایی، چاره­ای نداریم، جز اینکه نگاهی داشته باشیم به کیهان شناسی آیین هندو. در آیین هندو کیهان شناسی از اهمیت و اعتبار خاصی برخوردار است، اما درباره ماهیت و محتوای این کیهان شناسی باید بگوییم افسانه و اسطوره44 در کیهان شناسی هندو، نقش بسایر مهمی برعهده دارند. ما در بررسی کیهان شناسی هندو، تنها به مباحثی می­پردازیم که به آ یین بودا مربوط می­شوند.یعنی سرمدیّت45 و نظام های جهان46 از یک سو، و شش شرط هستی جاوید47 از سوی دیگر.
پیش از انقلاق کپرنیکی و اختراع تلکسوپ، ذهنیت اروپاییان درباره عالم هستی، بسیار محدود بود. اما قرنها پیش از آنکه دانشمندانی نظیر کپلر، کوپرنیک و گالیله در اروپا ظهور کنند، در سرزمین هندوستان، متفکران هندو، حق مطلب را درباره بی­کرانگی48 زمان و مکان ادا کرده بودند. کیهان شناسی هندوها و نظریه پردازی­های آنان درباره عالم هستی و زمان و مکان، حاصل اکتشافات و براهین محکم و مستدل علمی نبود، بلکه نتیجه مستقیم تفکر شهودی49 و قوه تخیل50 شگفت انگیز آنان درباره عالم هستی بود.
زمان از نظر متفکران هندو، وسعتی نامحدود بود که در شماره نمی­گنجد و به همین دلیل برای سنجش آن، به مقیاس­های معمول نظیر روز، هفته، ماه وسال اعتنایی نداشتند. زمان از دید هندوها بیشتر پدیده­ای کیفی بود تا کمّی؛ اما همین پدیده کیفی، کمیّتی درخود نهفته داشت و آن عبارت بود از یک سلسله دوره­های زمانی موسوم به کالپا51. یک دوره زمانی است که فاصله میان آغاز و پایان یک نظام جهانی را در بر می­گیرد. به عقیده بعضی متفکران هندو، یک کالپا چیزی در حدود 1,344,000 سال به طول می­انجامید و بعضی دیگر مدت دوام یک کالپا را 1,280,000,000 سال، تخیمن می­زدند. درباره طول و مدت دوام کالپاها، اتفاق نظری میان متفکران هندو وجود نداشت.
طی یک دوره زمانی کالپا، یک نظام جهانی به وجود می­آمد، شکل می­گرفت و مراحل تکاملی خود را می­گذراند، هندوها معتقد بودند یک نظام جهانی از توده­ای به هم چسبیده، فشرده و منقبض آغاز می­شود و به مرور منبسط می­گردد، پخش می­شود، وسعت می­یابد و در عین حال آهسته آهسته تخلخل درآ ن راه پیدا      می­کند. براساس نظریه پردازی هندوها وقتی یک نظام جهانی به پایان می­رسد، بلافاصله یک نظام جهانی دیگر آغاز می­شود. حال اگر بخواهیم شکلی برای نظام­های جهانی قائل شویم، باید چیزی شبیه به گردونه یا چرخه را در ذهن خود مجسم کنیم؛ یعنی چیزی که به قول متفکران هندو شبیه به یک چرخ آسیا52 باشد. در واقع همین شکل و نظام چرخه مانند بود که نظر متفکران بودایی را به خود جلب کرد . حکمای بودایی براساس دو نظریه کالپا و نظام­های جهانی به این نتیجه رسیدند که زندگی به عنوان یک پدیده نمی­تواند محدود به این جهان خاکی و زمینی باشد. این نتیجه­گیری چنان تأثیری بر اندیشمندان بودایی گذاشت که بعدها بوداییان وابسته به شاخه ماهایانا با قاطعیت اعلام کردند که بوداها و بودی ساتواهای (بودای بالقوه) بسیاری وجود دارند که در نظام­های جهانی دیگر بسر می­بردند.
حال نوبت می­رسد به طبقه­بندی موجودات ذی روح، امروزه ما سه نوع حیات را از یکدیگر تمیز می­دهیم، یعنی حیات انسانی، حیات حیوانی و حیات نباتی. اما در تعالیم بودایی با شش نوع حیات برخورد می­کنیم که عبارتند از: حیات خدایان، حیات اسوره­ها53 (ارواح)، حیات انسانی، حیات اشباح54، حیات حیوانی، و حیات دوزخی. بعضی از نویسندگان بودایی با حذف حیات اسوره­ها، پنج نوع حیات را بر شمرده­اند. در بحث از جزئیات این طبقه بندی، حکمای بودایی سخت با یکدیگر اختلاف نظر داشته­اند، اما طرح کلی این طبقه­بندی مورد قبول تمام مکاتب بودایی واقع شد. براساس این طبقه بندی، همه موجودات جهان، به یکی از این شش یا پنج طبقه تعلق دارد.
در این طبقه بندی خدایان یک طبقه بالاتر از ما جا دارند به این معنی که ساختار وجودی آنان، ناب­تر و پاک­تر از ساختار وجودی ما است، هیجان­هایشان حساب شده­تر و لطیف­تر از هیجانات ما است، دوره حیاتشان بسیار طولانی­تر از دوره حیات ما است، و بالاخره در شرایطی قرار دارند که کمتر از ما در معرض رنج قرار می­گیرند. خدایان بودایی بی­شباهت به خدایان المپی نیستند، اما در عین حال یک تفاوت بسیارمهم با یکدیگر دارند چنان که خدایان المپ بی­مرگ و نامیرا هستند، در حالی که خدایان بودایی هر اندازه هم عمر طولانی داشته باشند، بی مرگ و نامیرا نیستند. از جهاتی چنین به نظر می­رسد که خدایان بودایی بیشتر فرشته­اند تا خدا.  اسوره ها (ارواح) نیز موجوداتی آسمانی­اند. اسوره ها ارواح آتشین مزاجی هستند که مدام با خدایان سر جنگ دارند.
بنابر تعالیم و آموزه­های بودا رنج پدیده ای است که قسمت اعظم حیات همه موجودات را در بر می­گیرد. خدایان رنج می­کشند چرا که یک روز باید اریکه خدایی خود را ترک کنند؛ آدمیان رنج می­کشند، چون سخت اسیر چرخه­ای هستند که گریز از آن ناممکن می­نماید، یعنی چرخه بازپیدایی یا چرخه زایش دوباره.

بخش سوم : متون مقدس (منابع و مآخذ) بودایی
حقیقت این است که کهن ترین مکتوبات مقدس بودایی، اگر و اَمّاهای بسیار در خود نهفته دارند، چنانکه محقق را وادار می­کنند در کار تحقیقاتی خود با توسل به حدس و گمان پیش برود. حال اگر اختلاف نظرها را کنار بگذاریم متوجه می­شویم که همه بوداشناسان و محققان بر سر یک نکته ظریف با یکدیگر اتفاق نظر دارند و همین اتفاق نظر در واقع وجه مشترکی است که به رغم اختلاف در تحقیقات و روش شناسی­های گوناگون، ذهن و ضمیر همه محتققان را به هم پیوند می­دهد؛ وجه مشترک مورد نظر که از جمله مفروضات مسلّم همه محققان بوداشناس است، نکته­ای است به ظاهر ساده و پیش پاافتاده، اما مهّم و راهگشا؛ به اعتقاد آنان «آیین و تعالیم بودا یک چیز است، و فهم و درک بوداییان از این آیین چیزی دیگر. و این دو موضوع مجزا که ریشه در برداشت­ها و تصوّرات گوناگون افراد از آیین بودا دارد، الزاماً با یکدیگر انطباق ندارند.»55. به عنوان مثال محققی مانند رایس دیویدز56 که از بوداشناسان بنام نیمه قرن بیستم است، آیین بودا را مطلقاً فاقد اصول و آموزه­هایی مانند" نه – خود"، و رهبانیت57 می­داند. به نظر او بشارت اصیل و اولیه آیین بودا، همانا ستایش و تجلیلی از مقام انسان است. اچ. جی جنینگز58 یکی دیگر از بوداشناسان سرشناس اعتقاد راسخ داردکه از آثار و نوشته­های بودایی به هیچ وجه نمی­توان کلامی دال بر تناسخ59 پیدا کرد. و دکتر پی. دالکه60 معتقد است تعالیم و آموزه­های بودا، کاملاً خردمندانه و معقولند و با افسانه­ها و اسطوره­ها، فرسنگ­ها فاصله دارند.

متون مقدس بودایی و تقسیم بندی آنها
اساس کار ما در سراسر این نوشتار، مبتنی است بر متون مقدس بودایی، چرا که خواه ناخواه هر یک از آنها در حدّ خود سندی است که به آیین بودا و تاریخ این آیین مربوط می­شود. بررسی کلی متون مقدس بودایی، نخستین گامی است که در راه شناخت آیین بودا برمی­داریم. پس از آن باید اختلافات موجود در متون مقدس بودایی را، هر چند به اختصار، مورد بررسی دقیق و موشکافانه قرار دهیم که خود شامل دو مرحله می­شود:
1- تعیین یا حداقل تخمین زمان نگارش آنها و 2- تحلیل مجموعه­های که حاوی این قبیل متون هستند.
از قدیم الایام، متون مقدس بودایی به دو بخش عمده دارما61 و وینایا62 تقسیم شده­اند. وینایا مجموعه تعالیم و دستوراتی است که با نظم و انضباط رهبانی سرو کار دارد،  حال آنکه دارما مستقیماً به اصول اعتقادی آیین بودا مربوط می­شود. در تاریخ تحول و تطور آیین بودا به مرحله­ای می­رسیم که حکمای بودایی، همین مجموعه متون مقدس را به سه بخش تقسیم کرده­اند: وینایا، دارما یا سوترا، و آبی دارما63. لازم به توضیح است که آبی دارما به عنوان یکی از بخش­های سه گانه متون مقدس بودایی، ویژگی­هایی دارد که آن را از دو بخش دیگر متمایز می­کند، چنان که از یک سو از قدمت وینایا و دارما بی­بهره است و به  لحاظ زمانی مؤخّر بر آن دو ، تدوین شده و از سوی دیگر محتوای آن با اصول و آموزه­های پیشرفته­تری ارتباط پیدا می­کند. مراد از اصول و آموزه­های پیشرفته­تر این است که آبی دارما حاوی مجموعه­ای از متون مقدس بودایی است که اولاً متناسب با زمانه خود نوشته شده و ثانیاً در طریقت بودایی که رهروان در پیش می­گیرند، به نکاتی بدیع و رمز و رازهای شگفتین اشاره می­کند که به مراحل عالی سیرو سلوک رهروان بودایی مربوط می­شود.

اصطلاح شناسی متون مقدس بودایی
هر یک از مجموعه­های متون مقدس بودایی که به دو یا سه بخش کلی تقسیم شده، در درون  خود حاوی دو شیوه روایی است که عبارتند از سوترا64 و شاسترا65 و سوترا به متونی اطلاق می­شود که رهروان و اساتید بودایی معقتدند کلام خود بودا است که پیروان اولیه حاضر در حلقه او، از دهان بودا شنیده وعیناً بر کاغذ آورده­اند. سوترا همواره با چنین عباراتی آغاز می­شود: «در زمانی چنین شنیده­ام، یا آن سرور اقامت دارد در ... ». در اینجا منظور از من، آناندا66 شاگرد بودا است که بنابر احتمال قریب به یقین در حلقه اولیه حضور داشته و بلافاصله پس از مرگ بودا، تمامی سخنان او را به شیوه­ای خاص و با شوقی زاید الوصف نقل کرده است. البته واقعیت آن است که بسیاری از سوتراها، سالها و حتی قرنها پس از مرگ بودا جمع­آوری، و نوشته شده­اند؛ از این رو، بسیاری از سوتراهایی که تا به حال به دست ما رسیده، فاقد نام نویسنده و زمان نگارش اند.
سوتراهای متأخر که نویسنگان گمنام، به نام نقل سخنان بودا، نوشته بودند، به هیچ وجه موردقبول کاهنان بودایی قرار نگرفتند، و اختلاف نظری که درباره صحت و سقم این قبیل سوتراها میان کاهنان بودایی در گرفته بود موجبات چند دستگی در آیین بودا را فراهم کرد؛ حال اگر آیین بودا را از منظری دینی به نظاره بنشینیم، می­توانیم به جای چنددستگی از اصطلاح مذهب یا مذاهب بودایی استفاده کنیم، و اگر آیین بودا را نوعی نظام فلسفی قلمداد کینم می­توانیم از اصطلاح دستگاه، نظام و یا نظام اندیشه­ای استفاده کنیم. یک مذهب یا نظام اندیشه­ای به هینایانا67 معروف شد که به معنای چرخ یا ارابه کوچک است؛ بوداییانی که به این مذهب از آیین، گرایش پیدا کردند، سوتراهای متأخر در متون مقدس بودایی را بی­اعتبار می­دانستند و آنان معقد بودند این قبیل سوتراها که در متون مقدس بودایی گنجانده شده، چیزی بیش از شعر و یا حداکثر مجموعه­ای از داستانهای خیال انگیز نیستند. در مقابل مذهب هینایانا، مذهب ماهایانا68 قرار داشت که به معنای چرخ یا ارابه بزرگ است. درباره ماهایانا و بوداییانی که به این مذهب از آیین بودا پیوستند، باید گفت این مذهب بودایی به مراتب از مذهب هینایانا اندیشمندانه­تر است، و پیروان آن از وسعت نظر قابل ستایشی برخوردارند؛ به اعتقاد آنان مجموعه سوتراهای موجود در متون مقدس بودایی اعم از سوتراهای متقدّم و سوتراهای متأخّر، درهر صورت نشأت گرفته از سخنان بودا هستند. محققان و بوداشناسان برای تأخیر در نگارش و نشر سوتراهای متأخّر دلایل بسیاری آورده­اند که از جمله مهمترین و به نوعی قابل قبولترین آنها از این قرار است: متونی که به حکمت کامل و طرق نیل به آن پرداخته­اند، مانند گفتارهایی در باب کمال69، هر چند از جانب شخص بودا القا شده، لیکن فهم و درک این قبیل متون، مشکل­تر از آن بوده که معاصران بودا گوتاما بهره­ای از آنها برده باشند.
بوداییان شاخه ماهایانا در تأیید صحّت سوتراهای متأخر و نیز دلایل تأخیر آنها، افسانه­ای را روایت می­کنند که نقل آن در اینجا خالی از لطف نیست:
سوتراهای دیر از راه رسیده، روزگاری در کام شیاطین و اژدهایانِ موسوم به ناگاس، درجهان زیرین انباشته شده بودند؛ تا آن که زمان مناسب فرا رسیده، و استاد ناگارجونا70 به جهان زیرین رفت و آنها را به جهان آدمیان آورد.
غرض از نقل این داستان به هیچ وجه این نبوده که کسی آن را باور کند، بلکه هدف از نقل آن توجیه سوتراهای متأخر و نیز اثبات صحت آنها است. از سوی دیگر این داستان در نهایت ظرافت و زیرکی، حکایت از فقدان تعصب و انعطاف پذیر بودن آیین بودا دارد. این افسانه تلویحاً گواه آن است که در آیین بودا هم به افراد خیال­پرور و افسانه دوست جواب داده می­شود، و هم برای افراد و اذهان منطقی و اهل فسلفه، پاسخ­های بسیاری در نظر گرفته شده است. البته لازم به توضیح است که سوتراهای متأخر به لحاظ فلسفی نیز قابل توجیهند، لیکن توجیه فلسفی این قسم سوتراها در گرو تحلیل سه جسم، بودا است که از جمله اصول اعتقادی و آموزه­های کلیدی موجود درآیین بودا71 محسوب می­شود. در اینجا به بیان نکته ظریفی بسنده می­کنم که کاهن­ها و رهروان راست دین72 آیین بودا معتقدند سوتراهای کهن حاصل سخنان شخص بودا است که هیأت یا حضور جسمانی، او آنها را القا کرده است. و حال آنکه سوتراهای متأخر حاصل سرور و سعادت جسمانی، او هستند.
یکی دیگر از شیوه­های روایی که در متون مقدس بودایی بکار رفته، شیوه­ای است مرسوم به شاسترا. در متون مقدس بودایی شاستراها به رساله هایی کوتاه و موجزی اطلاق می­شود که معمولاً فاقد نام نویسنده­اند. نویسندگان شاستراها در نگارش آثار خود دقت و وسواس بسیاری به خرج داده­اند، چنان که به جرأت می­توان شاستراها را قاعده مندترین و منظم­تر از سوتراها دانست؛ اما در عین حال جالب است که نویسندگان شاستراها برای استحکام بخشیدن و قابل قبول کردن آثار خود، از مرجعیت سوتراها استفاده کرده­اند و گواه این مدعا آن است که در جای جای آثارخود، اصطلاحات، عبارات و لغات کلیدی و فنّی سوتراها را به کار برده­اند. بسیاری از شاستراها تا به امروز حفظ شده­اند، بخصوص شاستراهایی که اساتید بزرگ بودایی مانند ناگارجونا و واسوباندو نوشته­اند. حال اگر از ما بپرسند از کجا نام این دو استاد بودایی را می­دانیم، در حالی که در چند سطر پیش از این، نویسندگان شاستراها را گمنام نامیدیم؟ باید بگوییم که این دو استاد بودایی از مروّ جان طراز اول و شناخته شده آیین بودا بوده­اند و به احتمال قریبب به یقین درحلقه اولیه شاگردانی که گرد بودا جمع شدند، حضور داشته­اند. ناگارجونا و واسوباندو احتمالاً نخستین بوداییانی هستند که دست به قلم بردند تا تعالیم بودا را بر کاغذ آورند چرا که می­دانستند کلیه مسائل شفاهی تا چه اندازه آسیب پذیرند. این دو شاگرد بودا با نوشتن تعالیم استاد، سهم بسزایی در بسط و گسترش آیین بودا دارند.
شواهد و قرائن تاریخی گواه بر آنند که بوداییان بسیاری دست به قلم برده­اند، و طی سال­ها و قرن­های متمادی آثار فراوانی در توضیح و تبیین آیین بودا نوشته­اند، اما با کمال تأسف باید بگوئیم از میان همه این آثار تنها قطعات پراکنده­ای بر جا مانده که محققان و بوداشناسان را وادار می­کند در کار خود به همین نوشته­های پراکنده دل خوش کنند و همین نوشته­های معدود را مبنای تحقیقات و بررسی­های خود قرار دهند.
اصول و مبانی آیین بودا در مدارس بودایی و در میان استادان و شاگردان، قریب به چهارصد سال به صورت شفاهی به حیات خود ادامه داد و سینه به سینه به نسل­های تازه از راه رسیده انتقال داده شد. البته نقل شنیداری و سینه به سینه تعالیم و  آموزه­های آیین بودا در بقای آیین و حفظ و حراست از آن نقش بسیار مهمی داشته است، لیکن از سوی دیگر موجب شده که حتی استادان بودایی از آثار، نوشته­ها، و در مجموع مکتوبات اصلی و اصیل این آیین غافل شوند، و این غفلت و بی توجهی چنان شدید و عمیق بوده که باعث شده بسیاری از آین آثار از بین بروند.
درباره متون مقدس بودایی نکته ناگفته دیگری وجود دارد. و آن، زمان نگارش یا به عبارتی دقیق تر تخمین زمان نگارش آنها است؛ به نظر بسیاری از محققان بوداشناس اقدام به چنین تلاشی دشوار و در مواردی حتی محال است؛ چرا که آیین بودا، در اصل، سنتی دینی- فلسفی است که در آن اولاً اسم افراد اهمیت خاصی ندارد، و ثانیاً در این سنّت اصولاً بر ثبت و ضبط تاریخ – به معنای روز و ماه و سال، و زمان به عام­ترین معنای ممکن، اعتنا نشده است.
باید اعتراف کرد، سعی در کاربرد و استعمال ایده­های رایج و مفاهیم متداول نقد تاریخی73، درمورد بودیسم، راه به جایی نمی­برد، و به قول معروف آب در هاون کوفتن است و تلاش بیهوده به خرج دادن. بعضی از محققان74 سرشناس که روش تاریخی را مبنای کارشان قرار داده­اند، به صراحت اعلام می­کنند: «اسناد و مدارکی که نه نویسندۀ معمولی دارند و نه تاریخ معین و ثبت شده­ای وهیچ ذکری هم از منابع و مآخذ مورد استفاده در آنها به چشم نمی­خورد، عملاً به هیچ دردی نمی­خورند و کاملاً فاقد ارزش­اند». «متأسفانه بایدگفت که نظر این متخصصان، حقیقت محض است چرا که اغلب اسناد و مدارکی که در دسترس ما هستند و ما بر پایه آنها تاریخ بودیسم را به رشته تحریردرمی آوریم، عیناً همان خصوصیاتی را دارند که ذکرشان رفت. درحالی که هندوها در آثارشان زمان بندی تاریخی را کاملاً مدنظر داشته­اند و تقدّم و تأخر نوشته­های خود را، حتی المقدور معین و مشخص کرده­اند. از نظر بودایی­ها تحولات تاریخی در برابر حقیقت ثابت و لایتغیر، هیچ گونه اهمیتی ندارد و اصولاً پدیده تعیین کننده­ای نیست.
ناگفته نماندکه بوداییان هندی نیز با این نظر کاملاً موافقند. ­بی اعتنایی بوداییان به تاریخ و تحولات تاریخی به حدّی است که حتی درباره برهه زمانی فوق العاده مهمی مانند تاریخ تولد بودا نوشته­ای وجود ندارد و یا طول زندگی و سن و سال این مرد بزرگ در هیچ کجا قید نشده و همین موضوع محققان را بر آن می دارد که اساس کار خود را بر حدس و گمان قرار دهند.
محققان امروزی، عموماً تاریخ مرگ بودا را 483 پیش از میلاد می­دانند. در سرزمین هند، بوداییان در این خصوص هیچ  اتفاق نظری ندارند و هر یک تاریخ مورد نظر خود را معتبر می­دانند: 852 پیش از میلاد، 652 پیش از میلاد، 552 پیش از میلاد، 353 پیش از میلاد، 252 پیش از میلاد و ..واضح است که این همه بی­نظمی­های و بی­دقتی­های تاریخی موجب می­شود که تمامی مساعی ما در تدوین تاریخ بودیسم و نیز تخمین توالی زمان وقایع در این تاریخ، فاقد سندیت تلقی شود و این توهم به وجود بیاید که جای اعتبار عینی تاریخی را حدس و گمانهایی پر کرده­اند که از ذوق و سلیقه بوداییان اهل قلم مایه می ­گیرند. با همه این اوصاف باید تصدیق کنیم که نگرش یک بودایی به زمان هر چند موجب تشتت ذهنی و آزردگی خاطر مورخان می­شود، لیکن آن قدرها هم که به نظر می­رسد گمراه کننده نیست. خود دارما پدیده زمانمندی نیست و در اصل فاقد تاریخ است. در دارما ما با یک سلسله تغییر و تحولات مواجه می­ شویم که فقط شرایط بیرونی را شامل می­شوند، شرایطی که فرصت و مجال عمل دارما را فراهم می­کنند. و باید بدانیم اغلب موضوعاتی که از منظر معنوی و دینی فوق العاده مهم محسوب می­شوند. در نزد یک مورخ، یا حتی یک کتاب تاریخی هیچ محلّی از اعراب ندارند. بیشتر تجربه­های حکما و افراد مقدس (رهبانان و رهروان) از قدیم الایام در خلوت و تنهایی حاصل شده و این همان نقطه­ای است که هیچ مورّخی راه نفوذ به آن را ندارد، چرا که اساساً زمانمند نیست و طبیعتاً هیچ تاریخی را نیز بر نمی­تابد.
در آیین بودا ظاهراً رسم بر این بوده که پیروان یا برخود نامی می­نهادند و یا برای معرفی خود از معدودی اسامی مستعار استفاده می­کردند؛ زیرا حتی در بهترین موقعیت­های زمانی و مکانی که گهگاه برای پیروان فراهم می­شد، یک راهب بودایی به هیچ وجه اجازه نداشت برای خود نامی انتخاب کند و آن را در نوشته خود ثبت کند و برای یک بودایی تمام عیار و راهب مسلک، مهم نبود که چه کسی فلان موضوع را بیان کرده؛ بلکه صحّت، مفید فایده بودن و وابستگی موضوع به سنّت و آیین بودا، اهمیت داشت. در بیان اندیشمندان و نویسندگان بودایی، اصالت75 و بدعت76 ویژگیهایی تحسین برانگیزی و دلگرم کننده­ای محسوب نمی­شدند، و به نوعی گمنامی را نشانه راستین ایمان و تقدس می­دانستند. البته ناگفته نماند که این طرز برخورد و شیوه نگرش بودایی، لوازم و تبعات خاص خود را نیز به همراه داشته است. تصور کنید عده کثیری از بوداییان مؤمن که هر یک برای رهایی خود چاره­ای می­جوید، با صرف وقت فراوان، تمام همّت خود را صرف ساختن نظامی می­کردند که سلامت روحی و معنوی ایشان را تضمین کند؛ حاصل این کوشش دسته جمعی چه می­توانست باشد؟ چنین به نظر می رسد که نظام مورد نظر حتی اگر دهها قرن هم دوام می­آورد، چیزی بیش از نظامی مصنوعی و تحمیلی نمی­توانست باشد.
اغلب آثار و نوشته­های بودایی با نام­های افراد سرشناسی مانند آشواگوشا77، ناگارجونا و واسوباندو در آمیخته است؛ و گسترش بودیسم در سرزمینهای مختلف و طی قرون متمادی همواره حامل و حافظ این نام­ها بوده است؛ و این در حالی است که نقد تاریخی جدید با مشکلات و موانع بزرگی دست و پنجه نرم می­کند، من جمله تشخیص افراد مختلفی که نام واحدی برای خود برگزیده­اند.
با این وجود، تاریخ تقریبی نگارش بعضی از آثار و نوشته­های بودایی را می­توان تخمین زد. مثلاً سوتانی پاتا78 که از جمله رساله های کهن بودایی است به احتمال قوی حامل کهن­ترین متونی است که ما امروزه در اختیار داریم. محققان این رساله را به دو دلیل عمده، حاوی کهن ترین متون مقدس بودایی می دانند: 1- به زبانی باستانی و فوق العاده قدیمی نوشته شده است؛ 2- رساله کنون تراوادنیس79 که خود از جمله متون کهن بودایی است، حاوی تفسیر قسمتی از رساله سوتانی­پاتا است.
واقعیت آن است که ما از دو طریق می­توانیم درباره تاریخ تقریبی نگارش رسالات بودایی قضاوت کنیم: یکی زبانشناسی و دست آوردهای این دانش پربار و گره­گشای امروزی؛ و دیگر رجوع و تکیه بر بنیادیهای اعتقادی. اما باید دانست که تکیه بر بنیادهای اعتقادی آنقدرها هم راهگشا و مطمئن نیست و مخاطرات خاص خود را دارد؛ چنان که به یک بودایی اجازه می­دهد برداشت شخصی و دلخواه خود را از بودیسم داشته باشد، و متعاقب آن هر نکته و اندیشه­ای را با مراجعه به برداشت خود بسنجد.
درباره زمان بندی آثار بودایی باید گفت ترجمه­های چینی از متون مقدس بودایی، فوق العاده مفید فایده بوده است؛ چرا که مترجمان چینی با وسواس و دقت بسیار، تاریخ رساله های اصلی و ترجمه شده را ثبت و ضبط کرده­اند، و به این ترتیب این امکان را برای محققان فراهم کرده­اند که بفهمند فلان رساله اولاً در هند نوشته شده، یا در سرزمینی دیگر، و ثانیاً به زمان یا تاریخ تقریبی نگارش آن پی ببرند. یکی از دست­آوردهای جانبی این قبیل تحقیقات تاریخی این بود که متوجه شدیم گردآوری و نگارش بعضی از مهم ترین رساله های بودایی، نه در یک زمان، بلکه طی سالها و حتی قرون متمادی صورت گرفته است.
مثلاً رساله هایی مانند ماهاواستو80 و لالیتاویستارا81 حاوی مباحث و موضوعاتی بوده­اند که ازسال 200 تا 600 پیش از میلاد، همواره و به صورت جدی مورد توجه بوداییان بوده­اند. نمونه­هایی که امروزه در دست داریم ، یکی رساله" راز خیر و روشنایی در سایه سار درخت سدر"82 است و دیگری" کمال خرد"83 که به شکلی منظوم در 8000 بیت سروده شده است . نکته قابل توجه این است که فصول آخر این کتابها، قرنها پس از نگارش فصول اول، نوشته شده است.
امروزه آنچه از متون مقدس بودایی برجای مانده و در دسترس اهل فن قرار دارد. به سه مجموعه عظیم تقسیم شده است که عبارتند از:

1یادداشتها و مآخذ بخش سوم :
1. Nagas براساس اسطوره شناسی هندو، جهان به طبقات مختلف و هر طبقه خود به مراتب متفاوت تقسیم می­شود که از دانی تا عالی را در برمی­گیرد. در این طبقه­بندی یا سلسله مراتب طبقاتی که عیناً آینه روحیه هندوها و یا باورها و اعتقادات و شیوه زندگی عملی آنان است، پست ترین و پایین مرتبه­ترین طبقه، طبقه جهان زیرین (Nether World ) یا به تعبیر بعضی از محققان جهان اموات است؛ پایین­ترین طبقه این جهان، کنام مارهای زهرآگین، عظیم الجثه و بسیار خطرناک است که به شکل­های مختلف در­می­آیند؛مانند اژدهایان چندسر، هیولاهای خوفناک و موجودات عجیب الخلقه با تواناییهای شیطانی مافوق تصور؛ تصورات اسطوره شناختی هندو، بر این اعتقاد استوار است که کار اصلی این موجودات ساکن در این طبقه را جلوگیری از هر نوع ورود و خروج می­داند. و این موضوع بار دیگر خواننده را به یاد نظام کاستی، سلسله مراتبی و ثابت و لایتغیر بودن این شیوه زندگی می­اندازد. سخن آخر اینکه تمام این تصورات از جهان زیرین، و پست­ترین طبقات آن، و موجودات خطرناک و بی­رحمی که در آنجا زندگی می­کنند، در ذهن و ضمیر هندوها، در قالب واژه یا به بیانی درست­تر اصطلاح ناگاس تجلی پیدا می­کند.به اعتقاد اسطوره شناسان هندو ونزد لغت شناسان زبان سانسکریت، ناگاس، واژه­ای است به معنای مار عظیم الجثه، بدون فلس، بالدار و کاملاً افسانه­ای؛ این واژه امروزه دیگر کاربردی ندارد و تنها در قسمت­های مرطوب و بارانی هندوستان و بخصوص شالیزارها، کشاورزان و نوعی شاه مار کبرا که بسیار خطرناک است و در این مناطق به وفور یافت می­شود، ناگا (naga )، و یا ناگه (nageh ) می­گویند.
3 و 4 و 5. سه جسم بودا (Three bodies of the Buddha ) یا به تعبیر دیگر (Trinity of Buddha ) و سرانجام بر مبنای اصطلاح شناسی پالی که در نزد بوداشناسان همواره رواج داشته و به کار رفته است. فرضیه سه جسم بودا یا (Trikaya ).
پس از مرگ بوداگوتاما، اولین و شاید طبیعی­ترین اتفاقی که افتاد از هم پاشیدن حلقه اولیه شاگردان بود؛ و اتفاق بعد ازآن که آنقدرها هم بعید و دور از انتظار نبود، اختلاف حکمای بودایی بر سر تصورات و برداشتهایی بود که مستقیماً به آموزه­ها و تعالیم شخص بوداگوتاما مربوط می­شد. این اختلافات تقریباً بلافاصله پس از درگذشت بودا گوتاما بروز کرد، اما چند دهه طول کشید تا آنکه هر یک از حکمای بودایی برای اثبات تصورات و برداشتهای خود منطقی پیدا کند که حاصل آن به وجود آمدن انشعاب در آیین بودا بود. فرضیه سه جسم بودا در واقع از جمله مهمترین دستاوردهای اندیشمندان و خواص بودایی بود که به شاخه یا شعبه ماهایانا تعلق داشتند. آنان این فرضیه را، به عنوان مهمترین و تعیین کننده­ترین عناصر جهان شناسی و عرفان بودایی می­دانستند.
اکنون فرضیه سه جسم را به اختصار بررسیمی کنیم.
1- نخستین جسم از اجسام سه گانه بودا، جسمی است موسوم به داماکایا (Darma kaya ) دارماکایا را جسم حقیقی بودا می­دانند و بر این باورند که این جسم گویای حقیقت ذاتی و سرشت راستین بودا و در عین حال تمامی موجودات جهان است- اعم از جماد و نبات وحیوان- حکمای بودایی در توضیح و تفسیر این جسم به تعاریف و تعابیر کاملاً متافیزیکی متوسل می­شوند، چنان که می­گویند: «حالت بودن هر آن چیز که در جهان است»، همانا جسم، یا جسمانیت حقیقتی است که تجلی گاه سرشت، ذات و طینت ناب هر موجودی است؛ نکته ظریف دیگر در توضیح این جسم آن است که جسم حقیقی، برای شکوفا کردن و به ثمر رساندن ذات خود، به ناگزیر از مرزهای معهود و مألوف ظواهر در می­گذرد، در عین آن که همزمان هیأت جسمانی خود را حفظ می­کند.
2- جسم دیگر بودا در اصطلاح شناسی پالی سامبوگا کایا (sambnhoga kaya ) نامیده می­شود که آن را جسم سرور، شادی و روشنایی می­دانند، از همین رو بوداشناسان اروپایی آن را به (Enjoyment – boby ) ترجمه کرده­اند. این جسم، جسمی است آسمانی و مافوق زمینی، و معتقدند آن را تنها می­توان به قدیس ها و عرفای بزرگ نسبت داد. حکمای بودایی این جسم را اعجاز آمیز، باشکوه و تصور ناپذیر می­دانند که با همه این اوصاف مرئی و قابل رؤیت است. جسم شادی عین بصیرت باطن وخلوص کامل است که نه تنها برگزیدگان شایستگی بهره­مندی از آن را دارند، بلکه تنها برگزیدگان هستند که به مدد آن می­توانند، خطر کنند، از دریای مواج و خروشان حیات و ممات (samsara ) عبور کنند و به ساحل آرامش (Nirvana ) بپیوندند.
3- جسم سوم بودا، نیرماناکایا (Nirmana kaya ) است که در زبان انگلیسی معادل اصطلاح شناختی آن را (apparitionag – body ) ترجمه کرده­اند. این جسم، جسم تخیلی بودا است که با نیروی مافوق طبیعی و به مدد افسون ظاهر می­شود؛ مراد از آن جسمانیتی است که بودا، هنگام نزول به جهان خاکی و ظهور درآن، به خود می­گیرد. جسم تخیلی بودا، به راستی خیالی بیش نسیت، چرا که فاقد گوشت و پوست و استخوان است و در ضمن اثری نیز از خود بر جا نمی­گذارد. حکمای بودایی معتقدند که همه بوداها از این جسم لطیف بهره­مند هستند؛ شاید بهتر باشد در فارسی این جسم را جسم لطیف و اثیری بنامیم.
خوانندگان علاقه مند و اهل تحقیق می­توانند برای کسب اطلاعات بیشتر درباره فرضیه سه جسم بودا به این کتاب مراجعه کنند:
D. T.Suzuki, outlines of Mahauana Buddhism, Introduction by Alan Waltts, schocken Book. NewYork. 1963, ch. X, PP . 242- 277
6. lutus of the Good Law ، لوتوس در زبان سانسکریت هم به معنای نیلوفر آبی است و هم به معنای درخت سدر، لازم به یادآوری است که هندوها درباره این درخت باورهای عجیب و غریبی داشتند که از جمله مهمترین آنها، شفابخش بودن این درخت بود. حال نظر به اینکه این رساله به ماجرای روشن­شدگی بودا می­پردازد، و براساس بسیاری از روایت­ها، بودا در سایه چنین درختی به روشنایی رسید و روشنایی با خیر و کشف قواعد و راز و رمزهای آن تفاوتی ندارد، به همین خاطر عنوان فارسی رساله، به این صورت ضبط شد.
البته ناگفته نماند که نیلوفر آبی یکی از برجسته­ترین نمادهای آیین بودا است که کنایه از در لجن زیستن و سر به جانب آسمان داشتن است.

منبع: بودا در جستجوی ریشه های آسمان، صص43 تا 69 .

1. shakyamuni
2.
Shakyas.
3. Spirituat model.
4. archetype
5. authority.
6.
Tathagata.
7.
Dharmma – boby.
8.
Tatha.
9.
agata.
10و11. Bharhutوsanchi  نام الواحی سنگی است که سخنان بودا و عباراتی مقدس بر آنها نقر شده و در بعضی معابد بودایی به احترام بودا نصب شده است.
12. Gandhara
، ازجمله روایت های منثور، منظوم و مصور بودایی است، و با کمال تأسف باید بگوییم آنچه از این نوع روایت به دست ما رسیده ازتعداد انگشتان یک دست تجاوز نمی کند.
13. Indra      
14. urna.
15. tantra. 
1
6. Shivaism
17. Yoga.
1
8. Ushnisha.
19. Gandhara.
20. Combodia.
2
1. Laos.
22. OM
23. Benaras suttra.
2
4. illness.
2
5. suffering.
26. Craving.
2
7. delight.
2
8. greed.
2
9. holly  eight-fold  path
3
0. sympathy.
31. solidarity.
32. enjoyment.
3
3. happiness.
3
4. guilt.
35. anxiety.
3
6. suffering from reversal.
3
7. attachment.
3
8. fearlessness.
39. conditioned existence.
40. unconditional existence.
41. cosmology.
4
2. religious essence.
4
3. universe.
4
4. tales and  myths.
45. eternity.
4
6. world   systoms
47. six conditions  of  leving  existence.
4
8. immensity.
49. intuiton.
5
0. imagination.
51. Kalpa.
52. mill – wheel.
53. Asuras.
54. Ghosts.
55. مراد آن است که برداشت ها و تصورات یک بودایی مؤمن از آیین بودا می­تواند فرسنگ­ها از آیین، تعالیم و آموزه­های اصلی و اصیل بودایی دور باشد.
56. Rhyss - Davids.
5
7. monasticism.
5
8. H. J. Jinnings.
5
9. reincarnation.
60. Dr. p. Dahlke.

61. Dharma.
62. Vinaya.
6
3. Abhidharma.
64. suttra.
65. shastra.
66. Ananda
6
7. Hinayana (Lesser Vehicle)
68. Mahayana (Great Vihicle)
69. prajnaparamita sutras ..
7
0. Nagarjuna
71. مراد آئین متأخر بودا است که پس از مرگ او شکل گرفت و موجبات چنددستگی میان حکمای بودایی را فراهم کرد.
7
2. Orthodox
73. historical criticism
74. از جمله این محققان می توان به سینوبو (seignobos ) و لونگ لوا (Linglois ) اشاره کرد.
75. Originality
7
6. innovation
7
7. Ashvaghosha.
78. Sutta Nipata لغت سانسکریت و به معنای گفتارهای پراکنده، یا گفتارهای مقدس پراکنده
79. canon of thravadnis
: مجموعه قوانین و قواعد رایج و لازم الاجرا در شاخه یا فرقه تراوادنیس که خود از فرق وابسته به هینایانا است.
80. Mahavastu.
8
1. Lalitavistara.
8
2. lotus fo the Good Law
83. perfection of wisdom.

©2007 tgh.ir